دل جز ره عشق تو نپوید هرگز / جان جز سخن عشق نگوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد / تا مهر کسی در آن نروید هرگز . .
من در این سن جوانی ز جهان سیر شدم / صورتم گر چه جوان است ز دل پیر شدم
اشتباهی که همه عمر پشیمانم کرد / اعتمادیست که بر مردم دوران کردم . . .
گمانم اشک من پایان ندارد / دل دریادلان سامان ندارد
بریز اشک صداقت بر نگاهت / که خنده بر لبانم جا ندارد
من یک نامه عاشقانه ام ، بازم کن / محتاج کمی نوازشم ، یارم باش
هر قدر که سکه ای سیاهم ای دوست / در قلک سینه ات پس اندازم کن . . .