یک ساعت که آفتاب بتابد ، خاطره آن همه شب های بارانی از یاد میرود
این است حکایت آدم ها ، فراموشی . . .
تو مانند کبوتر ها نجیبی تو مثل داستانهای عجیبی
گناه من چه بود که گفتی از این پس از نگاهم بی نصیبی . . .
ما را که بجز توبه شکستن هنری نیست با زاهد بی مایه شکستن ثمری نیست
برخیز جز این چاره نداری که در این حال جز جام می و مطرب و ساقی خبری نیست